گذرگاه زمان
گذرگاه زمان
گذرگاه زمان "نوشته ای از مصطفی هیچکس/م.خ"
گذرگاه زمان گاه مسلخگاه است و گاه بی عشق و با عشق
مصلوب می شویم
ما از یکرنگی مردیم و مردمان باور ندارند صداقت و یکرنگیمان را
گویا تزویر قابل باورتر است
خاطره های تلخ و شیرین مان تنها برگ های قلبمان هستند
که هنوز پی نوشته اش می گردیم
دوست من دفتر خاکستری من رنگ سرخی دیده نمی شود
هنوز هم دنبال گمشده مان هستیم
اما گویا دروغ باورپذیر تر است
و ما که دروغی نمی دانیم
به حبس ابد دیوارهای تنهایی محکومیم